حديث و آيات: نامه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله

الطبقات الكبرى : بَعَثَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله عبدَ اللّه ِ ابنَ حُذافَةَ السَّهميّ ـ و هو أحَدُ السِّتَّةِ ـ إلى كِسرى يَدعوهُ إلَى الإسلامِ و كَتَبَ مَعهُ كِتابا ، قالَ عبدُ اللّه ِ : فدَفَعتُ إلَيهِ كتابَ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فقُرئَ علَيهِ ، ثُمّ أخَذَهُ فمَزَّقَهُ ، فلَمّا بَلَغَ ذلكَ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قالَ : اللّهُمّ مَزِّقْ مُلكَهُ ! و كَتَبَ كِسرى إلى باذانَ عامِلهِ علَى اليَمنِ أنِ ابعَثْ مِن عِندِكَ رجُلَينِ جَلْدَينِ إلى هذا الرّجُلِ الّذي بالحِجازِ فلْيَأتِياني بخَبَرِهِ ، فبَعَثَ باذانُ قَهرمانَهُ و رجُلاً آخَرَ و كَتَبَ مَعَهُما كِتابا ، فَقدِما المدينَةَ فدَفَعا كتابَ باذانَ إلَى النَّبيِّ صلى الله عليه و آله ، فتَبسَّمَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و دَعاهُما إلَى الإسلامِ و فَرائصُهُما تَرعُدُ ، و قالَ : ارجِعا عَنّي يَومَكُما هذا حتّى تأتِياني الغَدَ فاُخبِرَكُما بما اُريدُ ، فجاءاهُ مِن الغَدِ ، فقالَ لَهُما : أبلِغا صاحِبَكُما أنَّ رَبِّي قد قَتَلَ رَبَّهُ كِسرى في هذهِ اللَّيلَةِ لِسَبعِ ساعاتٍ مَضَت مِنها ؛ و هِيَ ليلةُ الثّلاثاءِ لعَشرِ ليالٍ مَضَينَ مِن جُمادَى الاُولى سَنةَ سَبعٍ ؛ و أنّ اللّه َ تباركَ و تعالى سَلَّطَ علَيهِ ابنَهُ شِيرَويهَ فقَتلَهُ ؛ فَرَجعا إلى باذانَ بذلكَ فأسلَمَ هُو و الأبناءُ الّذينَ باليَمَنِ .حديث
الطبقات الكبرى : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عبد اللّه بن حذافة سهمى را ـ كه يكى از آن شش سفير بود ـ براى دعوت خسرو به اسلام، همراه نامه اى نزد او روانه كرد. عبد اللّه مى گويد : نامه رسول خدا صلى الله عليه و آله را تسليم خسرو كردم. چون نامه را براى او خواندند، آن را گرفت و پاره كرد. وقتى اين خبر به رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد، فرمود : پروردگارا! پادشاهى او را پاره كن! خسرو طى نامه اى به باذان، كارگزار خود در يمن، دستور داد كه دو مرد چابك سوار را نزد اين مرد در حجاز بفرست تا خبرى از او براى من بياورند. باذان پيشكار خود و يك نفر ديگر را با نامه اى فرستاد. آن دو وارد مدينه شدند و نامه باذان را به پيامبر صلى الله عليه و آله دادند. رسول خدا صلى الله عليه و آله لبخندى زد و آن دو را كه به خود مى لرزيدند، به اسلام دعوت كرد، و فرمود : امروز برويد و فردا پيش من بياييد تا آنچه را كه لازم است به شما بگويم. روز بعد آن دو نزد پيامبر آمدند، پيامبر به آنان فرمود : به ارباب خود بگوييد كه خداوندِ من ديشب هفت ساعت از شب گذشته، خدايگان او، خسرو، را كشت. آن شب، شب سه شنبه دهم جمادى الاولى سال هفتم هجرت بود. [پيامبر اضافه فرمود كه ]خداى متعال پسر خسرو، شيرويه را بر وى چيره گردانيد و او خسرو را به قتل رساند. آن دو فرستاده با اين خبر نزد باذان برگشتند و باذان و تمام ايرانيانى كه در يمن بودند مسلمان شدند.