حديث و آيات: فصل نهم : كليات مكارم اخلاقى اهل بيت

عُبَيدُ بنُ أبي عَبدِ اللّه ِ البَغدادِيُّ عَمَّن أخبَرَهُ : نَزَلَ بِأَبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلامضَيفٌ، وكانَ جالِسًا عِندَهُ يُحَدِّثُهُ في بَعضِ اللَّيلِ ، فَتَغَيَّرَ السِّراجُ، فَمَدَّ الرَّجُلُ يَدَهُ لِيُصلِحَهُ، فَزَبَرَهُ أبُو الحَسَنِ عليه السلام ، ثُمَّ بادَرَهُ بِنَفسِهِ فَأَصلَحَهُ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : إنّا قَومٌ لا نَستَخدِمُ أضيافَنا حديث .
عبيد بن ابى عبداللّه بغدادى از كسى كه به او خبر داده است: ميهمانى بر امام رضا عليه السلام وارد شد. شب نزد حضرت عليه السلام نشسته بود و حضرت عليه السلام با او سخن مى گفت كه چراغ دگرگون شد و مرد دست خود را دراز كرد تا آن را درست كند، امام از او مانع شد و خود، در درست كردن آن، پيشدستى كرد و سپس به او فرمود: ما جماعتى هستيم كه از مهمانانمان كار نمى كشيم.