حديث و آيات: دوستى

جابِرٌ : جاءَ أعرابيٌّ إلَى النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، اِعرِض عَلَيَّ الإِسلامَ ، فَقالَ : تَشهَدُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّه ُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ وأنَّ مُحَمَّدًا عَبدُهُ ورَسولُهُ . قالَ : تَسأَلُني عَلَيهِ أجرًا ؟ قالَ : لا ، إلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُربى . قالَ : قُربايَ أو قُرباكَ ؟ قالَ : قُربايَ ، قالَ : هاتِ اُبايِعكَ ، فَعَلى مَن لا يُحِبُّكَ ولا يُحِبُّ قُرباكَ لَعنَةُ اللّه ِ ، قالَ صلي الله عليه و آله : آمينَ حديث .
جابر: باديه نشينى نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و گفت: اى محمّد، اسلام را به من بشناسان. رسول خدا فرمود: گواهى مى دهى كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست و محمّد بنده و فرستاده اوست. باديه نشين گفت: براى اين كار مزدى هم از من مى خواهى؟ فرمود: نه، به جز دوستى با خويشاوندان، عرض كرد: خويشاوندان خودم يا خويشاوندان تو؟ فرمود: خويشاوندان من. باديه نشين عرض كرد: بيا تا با تو بيعت كنم، لعنت خدا بر كسى كه تو و خويشاوندانت را دوست نداشته باشد. پيامبر صلي الله عليه و آله گفت: آمين.