حديث و آيات: فصل چهارم : پيشگويى پيامبر از ستم بر اهل...

عَبدُ اللّه ِ بنُ نُجَيٍّ عَن أبيهِ : إنَّهُ سارَ مَعَ عَلِيٍّ عليه السلام ، وكانَ صاحِبَ مَطهَرَتِهِ ، فَلَمّا حاذى نَينَوى وهُوَ مُنطَلِقٌ إلى صِفّينَ فَنادى عَلِيٌّ عليه السلام : اِصبِر أبا عَبدِ اللّه ِ ، اِصبِر أبا عَبدِ اللّه ِ بِشَطِّ الفُراتِ . قُلتُ : وماذا ؟ قالَ : دَخَلتُ عَلَى النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ وعَيناهُ تَفيضانِ ، قُلتُ : يا نَبِيَّ اللّه ِ ، أغضَبَكَ أحَدٌ ! ما شَأنُ عَينَيكَ تَفيضانِ ؟ قالَ : بَل قامَ مِن عِندي جَبرَئيلُ قَبلُ فَحَدَّثَني أنَّ الحُسَينَ يُقتَلُ بِشَطِّ الفُراتِ . قالَ : فَقالَ : هَل لَكَ إلى أن اُشِمَّكَ مِن تُربَتِهِ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم ، فَمَدَّ يَدَهُ فَقَبَضَ قَبضَةً مِن تُرابٍ فَأَعطانيها ، فَلَم أملِك عَينَيَّ أن فاضَتا حديث .
عبداللّه بن نُجىّ از قول پدرش نقل مى كند كه زمانى كه على عليه السلامبه صفين مى رفت، وى ابريق دار آن حضرت بود و همراه ايشان حركت مى كرد. چون برابر نينوا رسيد صدا زد: صبر كن اباعبداللّه ، در كنار شط فرات صبر كن، اباعبداللّه . عرض كردم: چه شده است؟ فرمود: روزى خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله رسيدم، ديدم چشمانش گريان است. عرض كردم: اى پيامبر خدا، كسى شما را ناراحت كرده است؟ چرا ديدگانتان گريان است؟ فرمود: نه. اندكى پيش جبرئيل از پيش من رفت. او به من گفت كه حسين در نزديك شط فرات به قتل خواهد رسيد. جبرئيل به من گفت: آيا مى خواهى از شميم تربتش به تو ببويانم؟ گفتم: آرى. پس جبرئيل دستش را دراز كرد و مشتى خاك برداشت و آن را به من داد و لذا بى اختيار گريه ام گرفت.