كُشتى

مستدرك الوسائل : روزى پيامبر صلي الله عليه و آله به سمت درّه اى مى رفت . مردى باديه نشين را ديد كه گوسفند مى چرانْد و به نيرومندى شُهره بود . چوپان به پيامبر خدا گفت : ميل دارى با من كشتى بگيرى؟
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : «[اگر پيروز شوم ،] چه چيزى جايزه مى دهى؟» .
گفت : يك گوسفند .
پيامبر صلي الله عليه و آله با او كشتى گرفت و او را بر زمين زد . مرد باديه نشين گفت : حاضرى يك بار ديگر ، كشتى بگيرى؟
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : «چه جايزه مى دهى؟» .
گفت : يك گوسفند ديگر .
پيامبر صلي الله عليه و آله با او كُشتى گرفت و او را بر زمين زد . مرد باديه نشين گفت : اسلام را بر من عرضه بدار . كسى تاكنون مرا به زمين نزده است . پيامبر خدا ، اسلام را بر او عرضه داشت . آن مرد ، اسلام آورد و پيامبر صلي الله عليه و آله گوسفندانش را به وى بازگرداند .

صفحه اختصاصي حديث و آيات بحار الأنوار عن إسحاق بن بشار : إنَّ رُكانَةَ بنَ عَبدِ بنِ زيدِ بنِ هاشِمٍ كانَ مِن أشَدِّ قُرَيشٍ فَحلاً ، حديث فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله في وادي أصَم : يارُكانَةُ ، ألا تَتَّقِي اللّه َ وَتقبَلُ ما أدعوكَ إلَيهِ؟
قَال : إنّي لَو أعلَمُ أنَّهُ حَقٌّ لاَ تَّبَعتُكَ.
فَقالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله : أفَرَأَيتَ إن صَرَعتُكَ أتَعلَمُ أنَّ ما أقولُ حَقٌّ؟
قالَ : نَعَم .
قالَ : قُم حَتّى اُصارِعَكَ .
قالَ : فَقامَ إلَيهِ رُكانَةُ فَصارَعَهُ ، فَلَمّا بَطَشَ بِهِ رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آلهأضجَعَهُ ، قالَ : فَعُد ، فَعادَ فَصَرَعَهُ. حديث

بحار الأنوار ـ به نقل از اسحاق بن بشّار ـ : رُكانة بن عبد ، از نيرومندترينِ مردمان قريش بود . روزى پيامبر صلي الله عليه و آله در سرزمينى سفت و سنگلاخ به وى فرمود : «رُكانه! از خدا نمى ترسى كه دعوت مرا نمى پذيرى؟» .
رُكانه گفت : اگر بدانم بر حقّى ، از تو پيروى مى كنم .
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : «اگر در كُشتى تو را بر زمين بزنم ، خواهى دانست كه بر حقّم؟» .
رُكانه گفت : آرى .
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : «بلند شو تا كُشتى بگيريم» .
رُكانه ، بلند شد و كُشتى گرفتند . چون پيامبر صلي الله عليه و آله بر او يورش بُرد ، او را به پهلو خوابانْد . ركانه گفت : يك بار ديگر كشتى بگيريم .
يك بار ديگر كشتى گرفتند و پيامبر صلي الله عليه و آله ، او را بر زمين زد .

كنز العمّال ـ به نقل از على بن ابى ربيعه ـ : على عليه السلام با مردى كُشتى گرفت و او را بر زمين زد . مرد به على عليه السلام گفت : اى امير مؤمنان! خداوند ، تو را ثابتْ قدم گردانَد .
على عليه السلام فرمود : «مراقب سينه خود باش» .

امام باقر عليه السلام ـ درباره امام على عليه السلام ـ : پدر على عليه السلام ، فرزندان خود و فرزندان برادرش را جمع مى كرد و آنان را به كُشتى گرفتن وا مى داشت ، و اين ، سُنّت مردمان عرب بود . على عليه السلام آستين ها را بالا مى زد و با اين كه كم سن بود ، ساعدهايى قوى و كوتاه داشت و با برادران بزرگ تر و كوچك تر خود و پسر عموهاى بزرگ تر و كوچك تر از خود ، كُشتى مى گرفت و همه را بر زمين مى زد . پدرش مى گفت : «على ، پيروز شد» و بدين جهت ، او را «ظَهير (پيروز)» ناميد و نام او نزد مردم عرب ، «على» بود .

بحار الأنوار : ابوطالب ، پسران خود و پسران برادرانش را جمع مى كرد و آنان را به كُشتى گرفتن وا مى داشت و اين ، سيره عرب بود . على عليه السلام آستين ها را بالا مى زد و با اين كه كم سن بود ، با برادران بزرگ تر و كوچك تر خود و پسر عموهاى بزرگ تر و كوچك تر از خود ، كُشتى مى گرفت و همه را بر زمين مى زد . پدرش مى گفت : «على ، پيروز شد» و بدين جهت ، او را «ظهير (پيروز)» ناميد . وقتى هم بزرگ شد ، با مردان نيرومند كُشتى مى گرفت و آنان را بر زمين مى زد و [در ميدان هاى نبرد ،] دست ستمگر را مى گرفت و او را به سمت خود مى كشيد و او را مى كُشت ، و گاه كمربند او را مى گرفت و او را به هوا پرتاب مى كرد و گاه به اسب در حال حركت نهيب مى زد و آن را به عقب برمى گردانْد .

امام على عليه السلام : پيامبر خدا ، در كنار گورستان نشست و من ، همراه وى بودم . حسن و حسين: آمدند و شروع به كُشتى گرفتن كردند . پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : «حسن! حسين را بگير» .
على عليه السلام گفت : اى پيامبر خدا! حسن را بر حسين تشويق مى كنى با اين كه حسن ، بزرگ تر است؟
فرمود : «جبرئيل دارد حسين را تشويق مى كند» .

الأمالى ـ به نقل از ابو هريره ـ : حسن و حسين: كُشتى گرفتند . پيامبر خدا فرمود : «حسن! برو جلو» .
فاطمه3 فرمود : اى پيامبر خدا! حسن را تشويق مى كنى با اين كه بزرگ تر است؟
فرمود : «من ، حسن را تشويق مى كنم و جبرئيل ، حسين را» .