خدا بود و چيزى با او نبود

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعايى كه به على عليه السلام آموخت ـ گفت : خدايى جز تو نيست. تو بودى آن گاه كه نه آسمانِ برافراشته اى بود و نه زمينِ گسترده اى و نه خورشيدِ تابنده اى و نه شبِ تارى و نه روزِ روشنى و نه درياىِ ژرفى و نه كوهِ سر به فلك كشيده اى و نه اختر سيّارى··· پيش از هر چيز تو بوده اى و همه چيز را تو هستى بخشيده اى و بر هر چيز توانايى و هر چيزى را تو پديد آورده اى.

امام باقر عليه السلام : خداوند تبارك و تعالى بود و چيزى جز او نبود، نورى بود تهى از تاريكى، راستگو بود و دروغ در او راه نداشت، دانا بود و نادانى همراهش نبود، زنده بود و مرگ با او نبود؛ هم اينك نيز چنين است و همواره چنين خواهد بود.

الكافى ـ به نقل از زراره ـ : از امام باقر عليه السلام سؤال كردم آيا خدا بود و چيزى [ديگر ]نبود؟ حضرت فرمود : آرى، او بود و هيچ چيز ديگر نبود. عرض كردم: پس، كجا بود؟ حضرت كه تكيه كرده بود راست نشست و فرمود: سخنى محال (نادرست) گفتى و از جا و مكان پرسيدى، آن گاه كه مكان نبود.

امام رضا عليه السلام : قِدَم (بى آغازى خدا) صفتى است كه خردمند را به اين نكته رهنمون مى شود كه هيچ چيز پيش از او نيست و در هميشگى بودنش يار و شريكى ندارد. پس، به اعتراف همگان و اين صفتِ عاجز كننده، براى ما روشن گشت كه نه پيش از خدا چيزى بوده است و نه همزمان با او، پس اين سخن كه پيش از خدا يا همزمان با او موجودى بوده نادرست است؛ زيرا اگر همزمان با او چيزى باشد در اين صورت روا نخواهد بود كه خدا آفريننده آن باشد.