كشتن غافلگيرانه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : ايمان ، بند (مانع) كشتن غافلگيرانه است و مؤمن غافلگيرانه نمى كُشد .حديث

شرح نهج البلاغة : چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رحلت فرمود و على عليه السلام مشغول غسل و كفن و دفن آن حضرت گرديد و با ابو بكر بيعت شد، زبير و ابو سفيان و گروهى از مهاجران، براى مشورت، با عباس و على عليه السلام خلوت كردند و سخنانى تحريك آميز و مهيّج گفتند. عبّاس رضى الله عنه، گفت : صحبتهاى شما را شنيديم. اما نه به دليل در اقليّت بودن از شما كمك مى گيريم و نه از روى بدگمانى نظرات شما را رها مى كنيم. پس، به ما فرصت دهيد كه بينديشيم··· به خدا سوگند اگر نبود كه اسلام كشتن غافلگيرانه را جلو گرفته است، هر آينه صخره ها و تخته سنگها چنان به هم مى خوردند و متلاشى مى شدند كه صداى برهم خوردن آنها از جايگاه مرتفع شنيده مى شد.

بحار الأنوار ـ به نقل از ابو الفرج اصفهانى در نقل آن چه بر مسلم بن عقيل گذشت ـ : هانى به مسلم گفت : من دوست ندارم كه او ـ ابن زياد ـ در خانه من كشته شود. وقتى مسلم [از نهانگاه ]بيرون آمد، شريك به او گفت : چرا او را نكشتى؟ مسلم گفت : به دو سبب : اول اين كه هانى خوش نداشت ابن زياد در خانه او كشته شود. دوم حديثى كه مردم از پيامبر صلى الله عليه و آله برايم روايت كرده اند كه فرموده است : ايمانْ بندِ كشتنِ غافلگيرانه است و مؤمن غفلتاً نمى كشد. شريك به او گفت: هان! به خدا قسم اگر او را مى كشتى، يك نفر فاسق و فاجر و كافر را كشته بودى [نه يك مؤمن را].

مثير الأحزان : [پس از رفتن ابن زياد از خانه هانى ]مسلم شمشير به دست [از پشت پرده] بيرون آمد. شريك به او گفت : [اى مرد!] چرا كار را تمام نكردى؟ مسلم پاسخ داد : همين كه خواستم حمله كنم، زنى دامان مرا چسبيد و گفت : تو را به خدا ابن زياد را در خانه ما مكُش. و در برابر من گريست. من هم شمشير را انداختم و نشستم. هانى گفت: اى واى بر او، هم مرا و هم خودش را به كشتن داد. از چيزى كه مى گريختم به سرم آمد.