رواياتى كه درباره كشتن اسير آمده است

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در روز فتح مكّه ـ فرمود: بعد از امروز تا روز قيامت، هيچ قُرَشى را كه اسير باشد نبايد كُشت.

عوالى اللآلى : ابو غرّه جُمَحىّ در جنگ بدر اسير شد. به پيامبر گفت: اى محمّد! من مردى عيالوارم. منّت نهاده مرا آزاد كن. پيامبر هم او را آزاد كرد، به شرط آن كه دوباره در جنگ [با مسلمانان] شركت نكند. او به مكّه رفت و گفت: محمّد را مسخره كردم [و دروغ گفتم] پس آزادم كرد. در جنگ احد مجدداً شركت جست، رسول خدا صلى الله عليه و آله دعا كرد كه از چنگ مسلمانان فرار نكند. ابو غرّه اسير شد. [و مانند دفعه قبل ]گفت: من مردى عيالوارم، منّت نهاده آزادم كن. پيامبر فرمود: آزادت كنم كه به مكّه برگردى و در جمع قريش بگويى: محمّد را مسخره كردم؟ مؤمن از يك سوراخ دوبار گزيده نمى شود. آن گاه با دست خود او را كشت.

وقعة صفّين : امام على عليه السلام هرگاه از سپاه شام اسيرى مى گرفت، آزادش مى كرد مگر اين كه يكى از يارانش را كشته بود كه در اين صورت او را مى كشت. وقتى اسيرى را آزاد مى كرد، اگر دوباره به جنگ مى آمد او را مى كشت و آزادش نمى كرد.

كنز العمّال ـ به نقل از يزيد بن بلال ـ : در جنگ صفّين با امام على عليه السلام بودم. چون اسيرى را نزد امير المؤمنين عليه السلام مى آوردند مى فرمود : من هرگز تو را در اسارت نمى كشم، من از خداوند خداوندگار جهانيان مى ترسم
حضرت جنگ افزارش را مى گرفت و او را سوگند مى داد كه ديگر به جنگ وى نيايد و چهار درهم به او مى داد.

امام صادق عليه السلام : رسول خدا صلى الله عليه و آله هرگز اسيرى را نكشت، مگر يك نفر را: عقبة بن ابى معيط، و اُبَىَّ بن ابى خَلَف را نيز نيزه اى زد كه بر اثر آن بعداً مُرد.