31. مومن و منافق

صفحه اختصاصي حديث و آيات وَ الْمُؤْمِنونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اَوْلياءُ بَعْضٍ يَاْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ وَ يُقيمونَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعونَ اللّه َ وَ رَسولَهُ اُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّه ُ اِنَّ اللّه َ عَزيزٌ حَكيمٌ؛ حديث

مردان و زنان مؤمن دوستان و ياور يكديگرند، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند، نماز بر پا مى دارند و زكات مى دهند و خدا و رسولش را اطاعت مى كنند، خداوند بزودى آنان را مورد رحمت خود قرار خواهد داد. خداوند عزيز و حكيم است.
اَلْمُنافِقونَ وَالْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَاْمُرونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضونَ اَيْديَهُمْ نَسُوا اللّه َ فَنَسيَهُمْ اِنَّ الْمُنافِقينَ هُمُ الْفاسِقونَ؛ حديث
مردان و زنان منافق از يك گروهند، امر به منكر و نهى از معروف مى كنند و دست هايشان را (از انفاق و بخشش) مى بندند، خدا را فراموش كردند، خدا هم آنها را فراموش كرد [و رحمتش را از آنها قطع نمود]، به يقين، منافقان همان فاسقانند.
1 پيامبر صلي الله عليه و آله: مَنْ ساءَتْهُ سَيِّئَتُهُ وسَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ فَهُوَ أمارَةُ الْمُسلِمِ الْمُؤمِنِ، وَأَمارَةُالْمُنافِقِ الَّذي لاتَسوؤُهُ سَيِّئَتُهُ ولا تَسُرُّهُ حَسَنَتُهُ ؛

هر كس از بدى اش ناراحت و از خوبى اش خوشحال شود، اين نشانه مسلمانمؤمن است و نشانه منافق اين است كه بدى اش ناراحتش نمى كند و خوبى اش او راخوشحال نمى سازد. حديث

مؤمن به ميل و رغبت خانواده خود غذا مى خورد ولى منافق ميل و رغبت خود را بهخانواده اش تحميل مى كند. حديث

مؤمن نرمخوست و براى برادرش جا (ى نشستن) باز مى كند و منافق درشتخوستو جا را بر برادرش تنگ مى كند. حديث

هر بنده اى بر همان چيزى كه در درون داشته و با آن از دنيا رفته، برانگيختهمى شود، مؤمن بر ايمانش و منافق بر نفاقش. حديث

مَثَل مؤمن مانند ساقه كاشته است كه بادها آن را به اين سو و آن سو خم مى كند همچنين مؤمن را دردها و بيماريها خم مى كند و مثل منافق مانند عصاى آهنى است كهچيزى به او نمى رسد تا اينكه مرگ او فرا رسد و او را سخت مى شكند. حديث

مؤمن هنگام بى نيازى شكر مى گزارد و منافق هرگاه بى نياز شود طغيان مى كند. حديث

مؤمن هرگاه سخن گويد ياد (خدا) مى كند و منافق هرگاه سخن گويدبيهوده گويى مى كند. حديث

سپاسگزارى مؤمن در كردارش آشكار مى شود، [امّا ]سپاسگزارى منافق از زبانشفراتر نمى رود. حديث

بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شيطانى است كهسخن مى گويد. حديث

مؤمن بازگشت كننده به خدا، آمرزش خواه و توبه كننده است و منافق نيرنگباز،زيانبار و شكّاك. حديث

مؤمن، با حيا، بى نياز، باوقار و پرهيزگار است و منافق، بى شرم، كودن، چاپلوس و بدبخت . حديث

پرهيزكارى مؤمن در رفتارش آشكار مى شود و پرهيزكارى منافق جز در زبانشظاهر نمى شود. حديث

هرگاه مؤمن بيمار شود سپس خداوند شفايش دهد، آن بيمارى كفّاره گناهانگذشته و پندى براى آينده اوست و منافق هرگاه مريض شود سپس سلامت يابد، مانندشترى است كه صاحبش او را بسته است و سپس رهايش كرده اند او نمى داند براى چه اورا بسته اند و براى چه رهايش كرده اند. حديث

اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه مرا دشمن بدارد با من دشمنى نمى كند واگر همه دنيا را به منافق بدهم تا مرا دوست بدارد هيچگاه دوستم نخواهد داشت. حديث

مؤمن از اندك خدا خشنود مى شود و بسيارش او را ناراحت نمى كند و منافق از اندكخدا ناخشنود مى شود و بسيارش هم او را خشنود نمى سازد. حديث

منافق به آنچه مؤمنان بواسطه آن خوشبخت مى شوند، ميلى ندارد، ولى خوشبختسفارش به تقوا را مى پذيرد هر چَند مخاطب موعظه، كس ديگرى باشد. حديث

به راستى حكمتى كه در قلب منافق جا مى گيرد، در سينه اش بى قرارى مى كند تا ازآن بيرون آيد و مؤمن آن را بر گيرد و سخن منافقانه (لغو و بيهوده) در سينه مؤمنبى قرارى مى كند تا از آن بيرون برود و منافق آن را برگيرد. حديث

خداوند اجابت دعاى مؤمن را به شوق (شنيدن) دعايش به تأخير مى اندازد ومى گويد: «صدايى است كه دوست دارم آن را بشنوم» و در اجابت دعاى منافق عجلهمى كند و مى گويد: صدايى است كه از شنيدنش بدم مى آيد. حديث