نماز اهل بيت عليهم السلام

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : آرام ديده من، در نماز نهاده شده است.

عبداللّه بن مسعود: ذاكرانى نبودند، مگر آن كه پيامبر صلي الله عليه و آله هم با آنها بود ونمازگزارانى نبودند، مگر آن كه پيامبر صلي الله عليه و آله در ميان آنان، بيش از همه، نماز مى گزارْد.

فضالة بن عبيد: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله هرگاه در سفر به سرايى در مى آمد يا به خانه خود وارد مى شد نمى نشست، مگر آن كه دو ركعت نماز مى گزارْد.

عائشه: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله با ما سخن مى گفت و ما نيز با او سخن مى گفتيم ولى همين كه هنگام نماز مى رسيد، ديگر گويى نه او، ما را مى شناخت نه ما، او را مى شناختيم.

مطرّف بن عبداللّه به نقل از پدرش: خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله رسيدم در حالى كه مشغول نماز بود و درونش چونان ديگى در جوش بود.

جعفر بن على قمىّ ـ در كتاب زهد النبى صلي الله عليه و آله ـ : پيامبر صلي الله عليه و آله هرگاه براى نماز برمى خواست، گويى جامه اى بود كه در گوشه اى افكنده بودند.

جابر بن عبداللّه : پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نماز را، نه براى غذا و نه براى چيزى ديگرى، به تأخير نمى انداخت.

امام صادق عليه السلام: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله هنگامى كه خورشيد غروب مى كرد، هيچ چيز را بر نماز مغرب ترجيح نمى داد تا آن كه آن را به جاى مى آورد.

مطرّف بن عبداللّه بن شخير: من و عمران بن حصين در كوفه، پشت سر على بن ابى طالب نماز گزارديم. حضرت عليه السلام هنگام ركوع و سجود، همواره در طول نماز چنان تكبيرهايى مى گفت كه چون بازگشتيم عمران گفت: از مدّتها پيش ـ يا گفت : از فلان وقت ـ نمازى نخوانده بودم كه به نماز پيامبر چنين شباهتى داشته باشد، ـ يعنى نماز على عليه السلام ـ .

امام على عليه السلام در جنگ صفّين كه به جنگ و نبرد مشغول بود، در ميانه جنگ خورشيد را هم زير نظر داشت. ابن عبّاس به او عرض كرد: يا امير المؤمنين! چه مى كنى؟ حضرت عليه السلام فرمود: مى نگرم كه چه هنگام، زوال ظهر مى شود تا نماز بگزاريم. ابن عبّاس به حضرت عليه السلام عرض كرد: آيا حالا وقت نماز است؟! جنگ، ما را از نماز باز داشته است. حضرت عليه السلام فرمود: ما چرا با آنها مى جنگيم؟! ستيز ما با آنها فقط بر سر نماز است.

امام صادق عليه السلام: على عليه السلام آن قدر ركوع خود را ادامه مى داد كه عرقش روان مى شد تا جايى كه در عرق خود گام مى نهاد.

روايت شده است: هنگامى كه وقت نماز مى رسيد، رنگ على عليه السلامدگرگون مى شد و به لرزه مى افتاد. به او عرض شد: تو را چه مى شود؟ فرمود: هنگام [اداى ]امانتى رسيده است كه خداوند متعال آن را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرد و آنها از به دوش كشيدنش ابا ورزيدند و آدمى آن را به دوش كشيد و من با ناتوانيم نمى دانم كه آيا مى توانم اين بار را به خوبى حمل كنم يا نه.

صفحه اختصاصي حديث و آيات رسول اللّه صلي الله عليه و آله : أمَّا ابنَتي فاطِمَةُ ... مَتى حديث قامَت في مِحرابِها بَينَ يَدَي رَبِّها جَلَّ جَلالُهُ ، ظَهَرَ نورُها لِمَلائِكَةِ السَّماءِ كَما يَظهَرُ نورُ الكَواكِبِ لِأَهلِ الأَرضِ، ويَقولُ اللّه ُ عَزَّوجَلَّ لِمَلائِكَتِهِ : يا مَلائِكَتِي ، اُنظُروا إلى أمَتي فاطِمَةَ سَيِّدَةِ إمائي قائِمَةً بَينَ يَدَيَّ تَرتَعِدُ فَرائِصُها مِن خيفَتي ، وقَد أقبَلَت بِقَلبِها عَلى عِبادَتي حديث .

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : اما دخترم فاطمه... در محرابش در برابر خداوند جليل خود مى ايستاد، در حالى كه نور او براى فرشتگان آسمان، چنان پيدا بود كه درخشش اختران براى زمينيان و خداوند، به فرشتگانش مى فرمود: اى فرشتگان من! به كنيز من، فاطمه، سرور كنيزان من، بنگريد كه چگونه در برابر من گوشت تنش از بيم من، به لرزه افتاده و از صميم دل، به عبادت من روى آورده است.

ابن فهد حلّى در عدة الداعى: فاطمه عليهاالسلام در نماز از ترس خداى متعال، نفس نفس مى زد.

صفحه اختصاصي حديث و آيات الإمام زين العابدين عليه السلام : إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهماالسلام كانَ أعبَدَ النّاسِ في زَمانِهِ وأزهَدَهُم وأفضَلَهُم ، وكانَ إذا حَجَّ حَجَّ ماشِيًا ورُبَّما مَشى حافِيًا ، وكانَ إذا ذَكَرَ المَوتَ بَكى ، وإذا ذَكَرَ القَبرَ بَكى ، وإذا ذَكَرَ البَعثَ والنُّشورَ بَكى ، وإذا ذَكَرَ المَمَرَّ عَلَى الصِّراطِ بَكى ، وإذا ذَكَرَ العَرضَ عَلَى اللّه ِ تَعالى ذِكرُهُ شَهَقَ شَهقَةً يُغشى عَلَيهِ مِنها ، وكانَ إذا قامَ في صَلاتِهِ تَرتَعِدُ
فَرائِصُهُ بَينَ يَدَي رَبِّهِ عَزَّوجَلَّ ، وكانَ إذا ذَكَرَ الجَنَّةَ والنّارَ اضطَرَبَ اضطِرابَ السَّليمِ ، ويَسأَلُ اللّه َ الجَنَّةَ ويَعوذُ بِهِ مِنَ النّارِ ، وكانَ عليه السلام لا يَقرَأُ مِن كِتابِ اللّه ِ عَزَّوجَلَّ : «يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنوا» إلاّ قالَ : لَبَّيكَ اللّهُمَّ لَبَّيكَ . ولَم يُرَ في شَيءٍ مِن أحوالِهِ إلاّ ذاكِرًا للّه ِِ سُبحانَهُ
حديث .

امام سجاد عليه السلام: حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام در زمان خود، از همه عابدتر، زاهدتر و با فضليت تر بود و هرگاه حج مى رفت، پياده و چه بسا پابرهنه مى رفت و هرگاه مرگ و گور را به خاطر مى آورْد مى گريست و هرگاه رستاخيز و زنده شدن را از نظر مى گذراند، اشك از ديده مى ريخت و هرگاه گذر از صراط را در انديشه مى آورد گريان مى شد و هرگاه عرضه [اعمال] را به خداى متعال به ياد مى آورد، فريادى مى كشيد كه از آن، بى هوش مى شد و هرگاه به نماز برمى خاست، گوشت تنش در برابر خداوند عزّوجل، به لرزه مى افتاد و هرگاه بهشت و دوزخ را به ياد مى آورْد چونان مار گزيده، بى تابى مى كرد و از خداوند، بهشت را طلب مى كرد و از آتش دوزخ، به او پناه مى بُرد. او، هرگاه عبارت «يا اَيُّها الّذينَ آمَنُوا» را از قرآن مى خوانْد مى گفت: لبّيك اللّهم لبّيك و در هيچ حالى ديده نشد، مگر آن كه خداوند سبحان را ذكر مى گفت.

امام سجاد عليه السلام: حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام نماز مى گزارْد كه مردى از برابر او گذشت. يكى از همنشينانش او را از اين كار نهى كرد. چون حضرت عليه السلاماز نمازش فارغ شد، به آن مرد فرمود: چرا او را باز داشتى؟ عرض كرد: يابن رسول اللّه ، او ميان شما و محراب حائل شد . حضرت عليه السلامفرمود: واى بر تو، خداوند عزّوجل به من نزديكتر از آن است كه كسى بتواند ميان من و او، حائل شود.

سبزوارى در جامع الاخبار: حسين بن على عليه السلام، هرگاه وضو مى گرفت، رنگش تغيير مى كرد و بندهاى بدنش به لرزه مى افتاد، سبب را از ايشان جويا شدند، حضرت عليه السلامفرمود: حقّ است بر كسى كه در برابر خداوند جبّار مى ايستد، رنگش زرد شود و بندهايش به لرزه افتد.

امام باقر عليه السلام: پدرم على بن الحسين عليه السلام، به هنگام نماز، پوست بدنش مى ترنجيد و رنگش زرد مى شد و گوشت تنش به لرزه مى افتاد و موى بر تنش راست مى شد و در حالى كه اشكش بر گونه روان بود مى فرمود: اگر بنده مى دانست با كه مناجات مى كند، از نماز دست نمى كشيد.

امام صادق عليه السلام: على بن الحسين عليه السلام هرگاه وضو مى گرفت رنگش زرد مى گشت. به ايشان عرض شد: اين چه حالى است كه شما را در بر مى گيرد؟ فرمود: آيا مى دانى آماده ايستادن در برابر چه كسى مى گردم؟

امام صادق عليه السلام: پدرم عليه السلام مى فرمود: على بن الحسين صلوات اللّه عليهما هرگاه به نماز برمى خاست گويى ساقه درختى است، چيزى از آن حركت نمى كرد مگر آن چه كه باد آن را به حركت در آوَرد.

ابان بن تغلب: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: على بن الحسين عليه السلامرا ديدم كه هنگام ايستادن به نماز، رنگش دگرگونه مى گشت. امام صادق عليه السلامبه من فرمود: به خداسوگند، على بن الحسين عليه السلاممى دانست در برابر چه كسى ايستاده است.

ابو ايّوب: امام باقر و امام صادق عليهماالسلام هرگاه به نماز مى ايستادند رنگشان گاهى سرخ مى شد و گاهى زرد و گويى با چيزى گفتگو مى كنند كه آن را مى بينند.

جابر جعفى به نقل از امام صادق عليه السلام: روزى امام باقر عليه السلام نماز مى گزارْد كه چيزى روى سرش افتاد. حضرت عليه السلام، آن را از سرش برنداشت تا آن كه خودِ امام صادق رفت و آن را از سر مبارك امام باقر عليه السلام برداشت. و اين (آرامش و بى توجهى به اطراف براى بزرگداشت مقام الهى و توجه به نمازش بود و اين، همان سخن پروردگار است : «به دين حنيف روى آور» .

سيد بن طاووس در فلاح السائل: روايت شده است كه سرور ما جعفر بن محمّد الصّادق عليه السلام، در نماز خود قرآن تلاوت مى كرد كه بيهوش شد و چون به هوش آمد، از ايشان پرسيده شد: چه چيز حال شما را چنين كرد؟ حضرت عليه السلامسخنى فرمود كه مفهومش چنين بود: همچنان آيات قرآن را تكرار مى كردم كه به حالى رسيدم كه گويى به مكاشفه و بالعيان، آن را از زبان كسى مى شنيدم كه نازلش كرده است،پس قدرت بشرى، توان تحمّل مكاشفه هيبت الهى را نيافت.