کتابخانه احادیث شیعه

اهل بيت

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : اى على! خداوند تو را به زيورى آراسته كه بندگان را به زيورى محبوب تر از آن در نزد خود ، نياراسته است: تو را به زيور زهد آراسته و چُنانت قرار داده كه نه تو از دنيا چيزى بر مى گيرى و نه دنيا از تو چيزى
بر مى گيرد، و دوستى مستمندان را نيز به تو ارزانى داشته است.
نمایش منبع
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : اى على! خداوند ، خصلتى به تو اختصاص داده و عطايت كرده است كه هيچ عملى در نزد او محبوب تر و برتر از آن نيست: زهد در دنيا. نه تو از دنيا نوايى مى گيرى و نه دنيا از تو به نوايى مى رسد. در روز قيامت، زهد ، زيور نيكان در نزد خداوند است.
نمایش منبع
امام على عليه السلام : من آنم كه دنيا را بى مقدار شمردم.
نمایش منبع
امام على عليه السلام : من دنيا را به رو در افكندم، و به اندازه خودش بدان بها مى دهم، و با نگاه خودش به آن مى نگرم.
نمایش منبع
صفحه اختصاصي حديث و آيات الإمام الباقر عليه السلام : إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام اُتِيَ بَخَبيصٍ حديث فَأَبى أن يَأكُلَهُ ، فَقالوا لَهُ : أ تُحَرِّمُهُ؟ قالَ : لا ، ولكِنّي أخشى أن تَتوقَ إلَيهِ نَفسي فَأَطلُبَهُ . ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَـتِكُمْ فِى حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَ اسْتَمْتَعْتُم بِهَا» حديث . حديث
امام باقر عليه السلام : مقدارى افروشه حديث براى امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام آوردند؛ امّا ايشان از خوردن آن امتناع ورزيد.
گفتند: حرامش مى دانى؟
فرمود: «نه؛ امّا مى ترسم بدان علاقه مند شوم و خواهان آن گردم». سپس اين آيه را خواند: «نعمت هاى پاكيزه خود را در زندگى دنيايتان صرف كرديد و از آنها برخوردار شديد» .
نمایش منبع
إرشاد القلوب ـ به نقل از سويد بن غَفَله ـ : وارد خانه امير مؤمنان عليه السلام شدم و در اتاق ، چيزى نديدم. گفتم: اثاثيه كجاست ، اى امير مؤمنان؟
فرمود: «اى پسر غَفَله! ما خاندانى هستيم كه در دنيا اثاثى تهيّه نمى كنيم و بهترين كالاى خود را به آخرت منتقل كرده ايم. حكايت ما در دنيا ، همچون مسافرى است كه زير سايه درختى مى آسايد و سپس آن را ترك مى كند و مى رود».
نمایش منبع
صفحه اختصاصي حديث و آيات الغارات عن أبي مَطَر : أتى [ عَلِيٌّ عليه السلام ] سوقَ الكَرابيس حديث فَإِذا هُوَ بِرَجُلٍ وَسيمٍ ، فَقالَ : يا هذا عِندَكَ ثَوبانِ بِخَمسَةِ دَراهِمَ؟ فَوَثَبَ الرَّجُلُ فَقالَ : نَعَم يا أميرَ المُؤمِنينَ ؛ فَلَمّا عَرَفَهُ مَضى عَنهُ وتَرَكَهُ . فَوَقَفَ عَلى غُلامٍ فَقالَ لَهُ : يا غُلامُ عِندَكَ ثَوبانِ بِخَمسَةِ دَراهِمَ؟ قالَ : نَعَم عِندي ثَوبانِ ؛ أحَدُهُما أخيَرُ مِنَ الآخَرِ ، واحِدٌ بِثَلاثَةٍ وَالآخَرُ بِدِرهَمَينِ ، قالَ : هَلُمَّهُما .
فَقالَ : يا قَنبَر ، خُذِ الَّذي بِثَلاثَةٍ ، قالَ : أنتَ أولى بِهِ يا أميرَالمُؤمِنين ؛ تَصعَدُ المِنبَرَ وتَخطُبُ النّاسَ !
فَقالَ : يا قَنبَر ، أنتَ شابٌّ ولَكَ شِرَّةُ حديث الشَّبابِ ، وأنَا أستَحيي مِن رَبّي أن أتَفَضَّلَ عَلَيكَ لاِءَنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّه صلي الله عليه و آله يَقولُ :«ألبِسوهُم مِمّا تَلبَسونَ ، وأطعِموهُم مِمّا تَأكُلونَ» .
ثُمَّ لَبِسَ القَميصَ ومَدَّ يَدَهُ في رُدنِهِ فَإِذا هُوَ يَفضُلُ عَن أصابِعِهِ ، فَقالَ : يا غُلامُ اقطَع هذَا الفَضلَ ، فَقَطَعَهُ ، فَقالَ الغُلامُ : هَلُمَّهُ أكُفَّهُ يا شَيخُ ، فَقالَ : دَعهُ كَما هُوَ ، فَإِنَّ الأَمرَ أسرَعُ مِن ذلِكَ . حديث
الغارات ـ به نقل از ابو مطر ـ : على عليه السلام به بازار كرباس فروشان آمد و به مردى خوش سيما برخورد و به او فرمود: «اى مرد! دو جامه به ارزش پنج درهم دارى؟» .
مرد از جا جست و گفت: بله، اى امير مؤمنان!
چون مرد ، امام عليه السلام را شناخت ، ايشان او را رها كرد و رفت و نزد جوانى ايستاد و فرمود : «اى جوان! دو جامه به ارزش پنج درهم دارى؟» .
گفت: آرى، دو جامه دارم . يكى از آنها بهتر از ديگرى است : يكى به سه درهم و ديگرى به دو درهم.
امام عليه السلام فرمود: «هر دو را بياور». سپس فرمود: «اى قنبر! آن سه درهمى را تو بردار».
قنبر گفت: اى امير مؤمنان!، شما بدان سزاوارتريد . شما بالاى منبر مى رويد و براى مردم سخنرانى مى كنيد!
فرمود: «اى قنبر! تو جوان هستى و هوس جوانى دارى، و من از پروردگارم شرم دارم كه بر تو برترى بجويم؛ زيرا از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد: « " از آنچه خود مى پوشيد ، به آنها بپوشانيد، و از آنچه خود مى خوريد ، به آنها بخورانيد " ».
آن گاه امام عليه السلام پيراهن را پوشيد و دستش را از آستينش بيرون آورد و ديد از انگشتانش بلندتر است . [ به فروشنده ] فرمود: «اى جوان! اين اضافى را ببُر» و او آن را بريد.
جوان گفت: اى پيرمرد! بده آستينت را سردوزى كنم.
فرمود: «رهايش كن، كه كار ، از اين ، شتابان تر است».
نمایش منبع
صفحه اختصاصي حديث و آيات المعجم الكبير عن أسماء بنت عُمَيس عن فاطمة عليهاالسلام : أنَّ رَسولَ اللّه صلي الله عليه و آله أتاها يَوما فَقالَ : أينَ ابنايَ؟يَعني حَسَنا وحُسَينا ، قالَت : أصبَحنا ولَيسَ في بَيتِنا شَيءٌ
يَذوقُهُ ذائِقٌ ، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : أذهَبُ بِهِما ، فَإِنّي أتَخَوَّفُ أن يَبكِيا عَلَيكِ ولَيسَ عِندَكِ شَيءٌ ؛ فَذَهَبَ إلى فُلانٍ اليَهودِيِّ .
فَتَوَجَّهَ إلَيهِ النَّبِي صلي الله عليه و آله فَوَجَدَهُما يَلعَبانِ في شَرَبَةٍ
حديث ، بَينَ أيديهِما فَضلٌ مِن تَمرٍ ، فَقالَ : يا عَلِي ، ألا تَقلِبُ حديث ابنَيَّ قَبلَ أن يَشتَدَّ عَلَيهِمَا الحَرُّ؟ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : أصبَحنا ولَيسَ في بَيتِنا شَيءٌ ، فَلَو جَلَستَ يا نَبِيَّ اللّه ِ حَتّى أجمَعَ لِفاطِمَة تَمَراتٍ .
فَجَلَسَ النَّبِي صلي الله عليه و آله حَتَّى اجتَمَعَ لِفاطِمَة شَيءٌ مِن تَمرٍ ، فَجَعَلَهُ في صُرَّتِهِ ، ثُمَّ أقبَلَ ، فَحَمَلَ النَّبِي صلي الله عليه و آله أحَدَهُما وعَلِيٌّ عليه السلام الآخَرَ حَتّى أقلَبَهُما . حديث
المعجم الكبير ـ به نقل از اسماء بنت عميس ـ : روزى ، پيامبر خدا نزد فاطمه عليهاالسلام آمد و فرمود : «پسرانم كجايند؟» و مقصودش حسن و حسين بود.
فاطمه عليهاالسلام گفت: امروز چيزى در خانه براى خوردن نداشتيم ، و على گفت: من آن دو را بيرون مى برم؛ زيرا مى ترسم كه گريه كنند و تو ، چيزى ندارى . و پيش فلان يهودى رفت.
پيامبر صلي الله عليه و آله به دنبال على عليه السلام رفت. ديد كه حسن و حسين ، در پاى درخت خرمايى بازى مى كنند و جلوى آنها مقدارى خرماست. به على عليه السلام فرمود: «اى على! نمى خواهى پيش از آن كه هوا گرم تر شود و پسرانم اذيّت شوند ، آنها را به خانه برگردانى؟» .
على عليه السلام گفت: امروز صبح ، چيزى در خانه نداشتيم. اى پيامبر خدا! اگر اندكى بنشينيد ، من مقدارى خرما براى فاطمه جمع مى كنم.
پيامبر صلي الله عليه و آله نشست ، تا آن كه مقدارى خرما براى فاطمه جمع شد. على عليه السلام ، آنها را در كيسه اش ريخت و به راه افتاد. پيامبر صلي الله عليه و آله يكى از بچه ها را به دوش گرفت و على عليه السلام نيز ، ديگرى را و آنها را به خانه بردند .
نمایش منبع
صفحه اختصاصي حديث و آيات الكامل في التاريخ عن عَنتَرَة : دَخَلتُ عَلى عَلِيٍّ عليه السلام بِالخَوَرنَق حديث وهُوَ فَصلُ شِتاءٍ وعَلَيهِ خَلَقُ قَطيفَةٍ حديث وهُوَ يَرعُدُ فيهِ ، فَقُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنين ، إنَّ اللّه َ قَد جَعَلَ لَكَ ولاِءَهلِكَ في هذَا المالِ نَصيبا وأنتَ تَفعَلُ هذا بِنَفسِكَ؟ فَقالَ : وَاللّه ِ ما أرزَؤُكُم حديث شَيئا ، وما هِيَ إلاّ قَطيفَتِيَ الَّتي أخرَجتُها مِنَ المَدينَة . حديث
الكامل فى التاريخ ـ به نقل از عنتره ـ : در خُوَرنَق حديث بر على عليه السلام در آمدم. فصل زمستان بود و ايشان مخمل كهنه اى به تن داشت و مى لرزيد. گفتم: اى امير مؤمنان! خداوند براى تو و خانواده ات در اين بيت المال سهمى قرار داده و تو با خودت چنين مى كنى؟!
فرمود: «به خدا سوگند كه من از آن ، چيزى بر نمى دارم [كه از سهم شما كاسته شود]. اين مخمل را هم از مدينه با خود آورده ام». حديث
نمایش منبع
صفحه اختصاصي حديث و آيات تاريخ دمشق عن مُدرِك أبي زياد : كُنّا في حيطانِ حديث ابنِ عَبّاس ، فَجاءَ ابني حديث عَبّاس
وحَسَن وحُسَين عليهماالسلام ، فَطافوا فِي البُستانِ فَنَظَروا ، ثُمَّ جاؤوا إلى ساقِيَةٍ فَجَلَسوا عَلى شاطِئِها ، فَقالَ لي الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : يا مُدرِكُ أعِندَكَ غَداءٌ؟ قُلتُ : قَد خَبَزنا ، قالَ : اِيتِ بِهِ .
قالَ : فَجِئتُهُ بِخُبزٍ وشَيءٍ مِن مِلحٍ جَريشٍ وطاقَتَي بَقلٍ ، فَأَكَلَ ثُمَّ قالَ : يا مُدرِكُ أبي زياد ، ما أطيَبَ هذا! ثُمَّ اُتِيَ بِغَدائِهِ ـ وكانَ كَثيرَ الطَّعامِ طَيِّبَهُ ـ فَقالَ : يا مُدرِكك أبي زياد ، اجمَع لي غِلمانَ البُستانِ ، قالَ : فَقَدَّمَ إلَيهِم فَأَكَلوا ولَم يَأكُل ، فَقُلتُ : ألا تَأكُلُ؟ فَقالَ : ذاكَ أشهى عِندي مِن هذا . حديث
تاريخ دمشق ـ به نقل از مُدرِك ، ابو زياد ـ : در باغ ابن عبّاس بوديم كه دو فرزند عبّاس و حسن و حسين عليهماالسلام آمدند و دور باغ گشتى زدند و نگاهى كردند .
سپس كنار جويى رفتند و نشستند. حسن عليه السلام به من فرمود : «اى مُدرِك! غذايى دارى؟» .
گفتم: نان پخته ايم.
فرمود : «بياور».
من نانى و كمىِ نمك نيم كوفته و دو مشت سبزى برايش آوردم. ايشان خورد و آن گاه فرمود : «اى مُدرك! چه قدر خوش مزه بود» .
سپس غذاى خود او را ـ كه زياد و لذيذ بود ـ آوردند. فرمود: «اى مُدرك! غلامان باغ را صدا بزن» و غذا را به آنها داد و غلامان خوردند و خود ايشان ، چيزى نخورد.
گفتم: خودتان نمى خوريد؟
فرمود: «آن غذا [ ى تو ] را از اين ، بيشتر دوست دارم».
نمایش منبع
صفحه اختصاصي حديث و آيات عيون أخبار الرضا عن أبي عبّاد : كانَ جُلوسُ الرِّضا عليه السلام فِي الصَّيفِ عَلى حَصيرٍ وفِي الشِّتاءِ عَلى مِسحٍ حديث ، ولِبسُهُ الغَليظَ مِنَ الثِّيابِ ، حَتّى إذا بَرَزَ لِلنّاسِ تَزَيَّنَ لَهُم . حديث
عيون أخبار الرضا : ـ به نقل از ابو عبّاد ـ امام رضا عليه السلام در تابستان ، روى حصير و در زمستان ، روى پلاس مى نشست، و جامه درشت مى پوشيد، و وقتى در برابر مردم ظاهر مى شد ، آراسته مى گشت .
نمایش منبع
حدیث روز

امام هادی علیه السلام:

مَن أطاعَ الخالِقَ لَم يُبالِ سَخَطَ المَخلوقِينَ؛

هر كه از آفريدگار فرمان بَرد، از خشم آفريدگان پروا ندارد.

گزیده تحف العقول، ح265

احادیث معصومین

حمایت از پایگاه
آمار پایگاه کتابخانه احادیث شیعه

تــعــداد كــتــابــهــا : 111

تــعــداد احــاديــث : 45456

تــعــداد تــصــاویــر : 685

تــعــداد حــدیــث روز : 3838