- صفحه اصلی
- لیست کتابهای حدیث
- فهرست میزان الحکمه ج12
- نامه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله
نامه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله







نخستين سفيرى كه رسول خدا9 اعزام كرد عمرو بن اميه ضمرى بود كه او را با دو نامه نزد نجاشى روانه كرد. در يكى از آن دو نامه نجاشى را به اسلام دعوت كرده و برايش آياتى از قرآن نوشته بود. نجاشى نامه رسول خدا صلى الله عليه و آله را گرفت و بر ديدگان خود نهاد و براى ابراز تواضع از تخت فرود آمد و روى زمين نشست و اسلام آورد و شهادتين بر زبان راند و گفت : اگر مى توانستم به حضورش بيايم حتما مى آمدم و آنگاه نامه اى حاكى از اجابت حق و تصديق و اسلام آوردن خود به دست جعفر بن ابى طالب و سر فرود آوردن در برابر خداوند پروردگار جهانيان، به رسول خدا صلى الله عليه و آله نوشت
در نامه دوم، رسول خدا صلى الله عليه و آله به نجاشى فرموده بود تا اُمّ حبيبه، دختر ابو سفيان بن حرب، را به عقد آن حضرت در آورد. اُمّ حبيبه همراه شوهر خود، عبيد اللّه بن جَحش اسدى به حبشه مهاجرت كرده بود و عبيد اللّه در حبشه مسيحى شد و همان جا در گذشت. رسول خدا صلى الله عليه و آله همچنين در نامه به نجاشى فرموده بود تا وسيله بازگشت اصحابش را كه در حبشه بودند فراهم سازد و آنان را روانه كند. نجاشى طبق دستور، اُمّ حبيبه دختر ابو سفيان را به عقد ازدواج رسول خدا در آورد و چهار صد دينار مهريه برايش تعيين كرد و وسايل بازگشت ياران پيامبر را نيز مهيّا نمود و آنان را به وسيله دو كشتى همراه عمرو بن اميّه ضمرى روانه كرد
آنگاه جعبه اى از عاج خواست و هر دو نامه رسول خدا صلى الله عليه و آله را در آن نهاد و گفت : تا زمانى كه اين دو نامه در حبشه باشد، اين كشور همواره در خير و بركت خواهد بود.













قالوا : نَعَم
قالَ : فدُعِيتُ في نَفَرٍ مِن قُريشٍ ، فدَخَلنا على هِرَقلَ فأجلَسَنا بينَ يَدَيهِ ··· و أجلَسوا أصحابي خَلفي ···
ثُمّ قالَ لِتَرجُمانهِ : سَلْهُ ، كيفَ حَسَبُهُ فيكُم ؟ قالَ : قلتُ : هُو فينا ذو حَسَبٍ . قالَ : فهَل كانَ مِن آبائهِ مَلِكٌ ؟ قلتُ : لا . قالَ : فهَل كُنتُم تَتَّهِمونَهُ بالكِذبِ قَبلَ أن يَقولَ ما قالَ ؟ قلتُ : لا . قالَ : و مَن يَتَّبِعُهُ ؛ أشرافُ النّاسِ أم ضُعَفاؤهُم ؟ قالَ : قلتُ : بَل ضُعَفاؤهُم . قالَ : أ يَزيدونَ أم يَنقُصونَ ؟ قالَ : قلتُ : لا ، بَل يَزيدونَ ، قالَ : هَل يَرتَدُّ أحَدٌ مِنهُم عَن دِينهِ بَعدَ أن يَدخُلَ فيهِ سَخطَةً لَهُ ؟ قالَ : قلتُ : لا . قالَ : فهَل قاتَلتُموهُ ؟ قلتُ : نَعَم . قالَ : فكَيفَ كانَ قِتالُكُم إيّاهُ ؟ قالَ : قلتُ : تَكونُ الحَربُ بَينَنا و بَينَهُ سِجالاً ، يُصيبُ مِنّا و نُصيبُ مِنهُ . قالَ : فهَل يَغدِرُ ؟ قلتُ : لا ، و نحنُ مِنهُ في مُدَّةٍ لا نَدري ما هُو صانِعٌ فيها ··· قالَ : فَهل قالَ هذا القَولَ أحَدٌ قَبلَهُ ؟ قالَ : قلتُ : لا ···
قالَ : إن يَكُن ما تَقولُ فيهِ حَقا فإنّهُ نَبيٌّ ، و قد كنتُ أعلَمُ أنّهُ خارِجٌ ، و لَم أكُنْ أظُنُّهُ مِنكُم ، و لَو أنّي أعلَمُ أتّي أخلُصُ إلَيهِ لأحبَبتُ لِقاءهُ ، و لو كُنتُ عِندَهُ لَغَسَلتُ عن قَدَمَيهِ ، و ليَبلُغَنَّ مُلكُهُ ما تَحتَ قَدَميَّ
قالَ : ثُمّ دَعا بكِتابِ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فقَرأهُ ، فإذا فيهِ : بسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، من محمّدٍ رسولِ اللّه ِ إلى هِرَقلَ عَظيمِ الرُّومِ ، سَلامٌ على مَنِ اتَّبَعَ الهُدى ، أمّا بعدُ فإنّي أدعوكَ بدِعايَةِ الإسلامِ ، أسلِمْ تَسلَمْ ، و أسلِمْ يُؤتِكَ اللّه ُ أجرَكَ مَرَّتَينِ ، و إن تَوَلَّيتَ فإنَّ علَيكَ إثمَ الأريسيِّينَ «يا أهلَ الكِتابِ تعالَوا إلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا و بَيْنَكُم أنْ لا نَعْبُدَ إلاّ اللّه َ و لا نُشْرِكَ بهِ···» .

فلَمّا فَرَغَ مِن قِراءةِ الكِتابِ ارتَفَعَتِ الأصواتُ عِندَهُ و كَثُرَ اللَّغطُ ، و أمَرَ بنا فاُخرِجنا . قالَ: فقُلتُ لأصحابي حِينَ خَرَجنا : لَقد أمِرَ أمرُ ابنِ أبي كَبشَةَ ! .

گفتند : آرى
ابو سفيان مى گويد : من با چند نفر از قريش احضار شديم. وقتى بر هرقل وارد شديم او ما را در برابر خود نشاند و همراهانم را پشت سرم نشاندند···
آنگاه به مترجم خود گفت : از او بپرس كه حسب و نسب وى [پيامبر] در ميان شما چگونه است؟ من گفتم : او در ميان ما از حسب و نسب برخوردار است. پرسيد : آيا از پدران او كسى پادشاه بوده است؟ من گفتم : نه. پرسيد : آيا پيش از آن كه دعوى نبوّت كند، او را به دروغگويى متهم مى كرديد؟ من گفتم : نه. پرسيد : چه كسانى از او پيروى مى كنند، اشراف يا مردمان فرو دست؟ ابو سفيان مى گويد : گفتم : مردمان فرو دست. پرسيد : آيا روز به روز بر تعداد آنها افزوده مى شود يا كاسته مى گردد؟ گفتم : نه، بلكه افزوده مى شود. پرسيد : آيا پيش آمده است كه فردى از آنها پس از پذيرفتن دين او، به علّت خشم و نارضايى از وى دينش را ترك كند؟ گفتم : نه. پرسيد : وضعيت جنگ شما با او چگونه بوده است؟ گفتم : بين ما و او جنگ هاى سختى در مى گرفت و او از ما مى كشت و ما هم از او مى كشتيم. پرسيد : آيا خيانت و پيمان شكنى مى كند؟ گفتم : نه، در اين مدّتى كه ما با او بوده ايم چنين عملى از وى مشاهده نكرده ايم··· پرسيد: آيا پيش از او كسى چنين ادعايى كرده است؟ ابو سفيان مى گويد : گفتم : نه···
هرقل گفت : اگر آنچه درباره او مى گويى حقيقت داشته باشد، بى گمان او پيامبر است. من مى دانستم كه او ظهور خواهد كرد، اما گمان نمى كردم كه از شما باشد. اگر برايم امكان داشت، دوست داشتم ملاقاتش كنم و اگر نزد وى مى بودم، پاهايش را مى شستم. پادشاهى او به آنچه زير پاى من است خواهد رسيد
ابو سفيان مى گويد : هرقل سپس نامه رسول خدا را خواست و آن را بدين شرح خواند : بسم اللّه الرحمن الرحيم. از محمّد رسول خدا، به هرقل، بزرگِ روم. درود بر كسى كه از راه راست پيروى كند. اما بعد، من تو را به اسلام فرا مى خوانم. مسلمان شو تا به سلامت (در امان) مانى؛ اسلام بياور تا خداوند به تو دو برابر مزد دهد و اگر نپذيرى، گناه رعيت به گردن توست. اى اهل كتاب! بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است، بايستيم و آن اينكه : جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم···
وقتى نامه را به پايان برد، سر و صدا بلند شد و همهمه در همه جا پيچيد. او دستور داد ما را از حضور او بيرون بردند. وقتى بيرون رفتيم، به همراهانم گفتم : كار پسر ابو كَبْشه (پيامبر) بالا گرفت.

فلَمّا وصَلَ إلَيهِ الكِتابُ مَزَّقَهُ و استَخَفَّ بهِ ، و قالَ : مَن هذا الّذي يَدعوني إلى دِينِهِ ، و يَبدأُ باسمهِ قبلَ اسمي ؟! و بَعَثَ إلَيهِ بِتُرابٍ ، فقالَ صلى الله عليه و آله : مَزَّقَ اللّه ُ مُلكَهُ كما مَزَّقَ كِتابي ، أما إنّهُ (إنّكُم) ستُمَزِّقونَ مُلكَهُ ، و بَعَثَ إلَيّ بتُرابٍ أما إنّكُم ستَملِكونَ أرضَهُ .

وقتى نامه به خسرو رسيد، با بى اعتنايى آن را پاره كرد و گفت : اين كيست كه مرا به دين خود فرا مى خواند و نام خودش را پيش از نام من مى آورد؟! او مشتى خاك براى پيامبر فرستاد. حضرت فرمود : خداوند پادشاهى او را از هم دَرَد، چنان كه نامه مرا پاره كرد. بدانيد كه به زودى سلطنت او را متلاشى خواهيد كرد. او براى من مشتى خاك فرستاده است. بدانيد كه به زودى خاك او را تصرّف خواهيد كرد.









امام علی عليه السلام:
ثَلاثُ عَلاماتٍ لِلْمُرائى: يَنْشِطُ اِذا رَأىَ النّاسَ وَ يَكْسِلُ اِذا كانَ وَحْدَهُ وَ يُحِبُّ اَنْ يُحْمَدَ فِى جَميعِ اُمُورِهِ؛
رياكار را سه نشانه است: هرگاه مردم را ببيند، به نشاط مىآيد، هرگاه تنهاست، بىحال و تنبل است، و دوست دارد كه در همه كارهايش، او را ستايش كنند.
اصول كافى: ج 2، ص 295

- رسول خدا صلی الله علیه و آله 11014 حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها 90 حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 17430 حدیث
- امام حسن علیه السلام 332 حدیث
- امام حسین علیه السلام 321 حدیث
- امام سجاد علیه السلام 880 حدیث
- امام باقر علیه السلام 1811 حدیث
- امام صادق علیه السلام 6388 حدیث
- امام کاظم علیه السلام 664 حدیث
- امام رضا علیه السلام 773 حدیث
- امام جواد علیه السلام 166 حدیث
- امام هادی علیه السلام 188 حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام 233 حدیث
- امام مهدی علیه السلام 82 حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام 245 حدیث
- حضرت موسی علیه السلام 32 حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام 94 حدیث
- خضر نبی علیه السلام 14 حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) 43 حدیث
- حضرت آدم علیه السلام 4 حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام 3 حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام 3 حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام 9 حدیث
- حضرت داوود علیه السلام 21 حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام 1 حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام 3 حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام 8 حدیث

تــعــداد كــتــابــهــا : 111
تــعــداد احــاديــث : 45456
تــعــداد تــصــاویــر : 3838
تــعــداد حــدیــث روز : 685